آرشا آرشا ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

فرزندم

عزیز دل مامان، نمی دونی که هنوز از راه نرسیده چه دلی از من و بابایی بردی!! روز 27 تیر ماه من و بابایی برای اولین بار رفتیم سونوگرافی تا صدای قلب کوشولوتو بشنویم قربونت بررررم اما خانوم دکتر مهربون گفتن که شما تازه وارد هفته 6ام شدی و فعلا در حد چندتا سلول بیشتر نیستی و نمی تونیم صدای قلبتو بشنویم. قربون سلولهای بدنت بشم که تازه داره شکل میگیره مامانی. قرار شد 2 هفته دیگه صبر کنیم. مامانی زودی بزرگ شو تا من و بابایی از نگرانی دربیاییم مامان جون باید قدر بابای مهربونتو بدونی آخه خیلللللللللییییی حواسش به من و شماست و دائم نگرانه که نکنه فسقلی بابا از چیزی اذیت بشه باباجوووووووووووووون مررررررررسی از همه زحمتات. خیلی دوست داررر...
30 تير 1390

خدایااااااااااااااااا شکرررررررررررررررت

خدایااااااااا شکررررت... ما هم شدیم یه خانواده 3 نفره... روز یک شنبه 5 تیر ماه بود که همسر برای یه ماموریت دو هفته ای رفت به کره!! و البته قبل از رفتن کلی تاکید کرد که اگه باردار بودی حتما خبرم کن که انرژی بگبرم و منم قبول کردم. از اونجایی که این ماه زده بودم به بی خیالی (برعکس ماه قبل!!) اصلا روزها رو برای رد شدن قائدگی نمی شمردم! قرار بود من هم روز 2شنبه 13 تیر ماه برم مسافرت و اون روز تمام وسایلم رو جمع کرده بودم و چمدون رو هم دم در گذاشته بودم اما... درست از خود روز 5شنبه 9 تیر که موعد پریودم بود دل دردها شروع شد. دل دردهایی که برام زیاد غریب نبود چون هر ماه 100 برابر بدترش رو تجربه می کردم اما اینکه این ماه درست سر همون روز درد...
14 تير 1390
1